داستانهای زیبای بهلول

زاهدی گفت: روزی به گورستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم پرسیدمش اینجا چه می کنی؟
گفت: با مردمانی همنشینی همی کنم که آزارم نمی دهند، اگر از عقبی غافل شوم یادآوریم می کنند و اگر غایب شوم غیبتم نمی کنند.

ممنون از انتخابت
خواهشا بی نظر این وب را ترک نکن
هر روز به ما سر بزنید و شاهد بهترین مطالب باشید
با عضویت در خبرنامه زیباترین مطالب را در ایملتان داشته باشید
خواهشا به هر پست سر میزنید امتیاز دهی کنید به صورت پایین هر پست





:: موضوعات مرتبط:
داستانها زیبا ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27